۵ مطلب با موضوع «برشی از یک کتاب :: ژان پل سارتر» ثبت شده است

همه‌ی عقاید با هم یکسانند و آدم همانطور که دچار امراض میشود، دچار عقاید هم میشود.

ژسیکا                 و حتما باید آدمهایی را که عقاید شما را ندارند کشت؟

هوگو                  گاهی.

ژیسکا                 اما بگو ببینم تو چرا عقاید لویی و اولگا را قبول کرده ای؟

هوگو                  چون عقایدشان درست است.

ژسیکا                 ولی هوگو، فرض کن تو سال گذشته به جای اینکه لویی را ببینی، هوده رر را دیده بودی. آن وقت عقاید او را درست خیال می کردی؛ همچه نیست؟

هوگو                  تو دیوانه ای.

ژسیکا                 چرا؟

هوگو                  آدم وقتی به حرفهای تو گوش کند، خیال می کند همه‌ی عقاید با هم یکسانند و آدم همانطور که دچار امراض میشود، دچار عقاید هم میشود.

 

 

دستهای آلوده – ژان پل سارتر –  ص ۱۲۷

  • محمد صادق
  • چهارشنبه ۸ شهریور ۹۶

تو به دو زبان فکر می کنی.

 

هاینریش              کسی خائن است که خیانت بکند. و تو به هر دری بزنی من خیانت نخواهم کرد.

 

گوتز                  کسی خیانت می کند که خائن باشد، و تو خیانت خواهی کرد. آره، جانم. اصلا تو مدتهاست که خائنی: دو گروه در مقابل هم قرار گرفته اند و تو مدعی هستی که به هر دو تعلق داری. پس تو دو دوزه بازی می کنی، پس تو به دو زبان فکر می کنی: رنج مردم فقیر را به زبان لاتین کلیسا می گویی ٬٬آزمون٬٬ و به زبان آلمانی می گویی ٬٬ظلم٬٬.

 


شیطان و خدا – ژان پل سارتر – ص ۶۱

  • محمد صادق
  • يكشنبه ۵ شهریور ۹۶

اما می خواهید همانطور که هست، نجاتش بدهید.

هوده رر              در سال ۱۹۴۲ که پلیس، آدمهای شما و نفرات ما را تعقیب می کرد و شما توطئه‌هایی علیه نایب السلطنه ترتیب داده بودید و ما در صنایع جنگی خرابکاری می کردیم، وقتی یک عضو پانتاگون با یکی از بچه های حزب ما برخورد می کرد، همیشه قضیه از این قرار بود که فقط یکی از دو حریف در میدان باقی می باند. چطور شده که شما امروز می خواهید یک دفعه همدیگر را در آغوش بکشیم، چرا؟

 

شاهزاده               به خاطر مصلحت وطن.

 

هوده رر              چرا همین مصلحت در سال ۴۲ وجود نداشت؟ (کمی سکوت) آیا برای این نیست که روسها ژنرال پاولوس را در استالینگراد شکست داده‌اند و قوای آلمان در حال باختن جنگ هستند؟

 

شاهزاده               مسلم است که تحول جنگ موقعیت تازه‌ای را به وجود آورده است، اما من فکر نمی کنم که ...

 

هوده رر              برعکس من مطمئنم که شما خیلی هم خوب می دانید. شما می خواهید ٬٬ایل لیر٬٬ را نجات بدهید؛ این را قبول دارم؛ اما می خواهید همانطور که هست، نجاتش بدهید. با عدم مساوات اجتماعی آن و با برتریهای طبقاتی که دارد.

 

دستهای آلوده – ژان پل سارتر – ص ۱۰۴

  • محمد صادق
  • شنبه ۴ شهریور ۹۶

چرا مُرد؟

زن                    (ناستی را می بیند، دست از دعا می کشد و با شادی می گوید) ناستی! ناستی!

ناستی                 از من چه می خواهی؟

زن                    ای نانوا، بچه‌ی من مرد. لابد تو می دانی چرا مرد، تو که همه چیز را می دانی.

ناستی                 بچه‌ی تو مرد، برای اینکه پولدارهای شهر ما بر ضد اسقف اعظم که ارباب پولدار آنهاست شورش کرده‌اند. وقتی پوادار ها با هم می جنگند فقیرها باید کشته بشوند.




نمایشنامه شیطان و خدا - ژان پل سارتر - ص ۲۵

  • محمد صادق
  • شنبه ۴ شهریور ۹۶

این دلیل نمی شود که وقتی صدا می زنم فرار کنی.

زن                    (چشمش به کشیش می‌ افتد) کشیش! کشیش! (کشیش فرار می کند. زن فریاد می زند.) به این تندی کجا می روی؟

هاینریش             (می ایستد.) من دیگر چیزی ندارم که صدقه بدهم. هیچ چیز، هیچ چیز ندارم! هر چه داشتم داده ام.

زن ‍                   این دلیل نمی شود که وقتی صدا می زنم فرار کنی.
هاینریش             (خسته و ناتوان بسوی او می آید.) گرسنه ای؟

زن                    نه.



نمایشنامه شیطان و خدا - ژان پل سارتر - ص ۲۲

  • محمد صادق
  • شنبه ۴ شهریور ۹۶