۳ مطلب با موضوع «برشی از یک کتاب :: ژان ژاک روسو :: اعترافات» ثبت شده است

جنگ داخلی

در خلال آشوب های «جمهوریت» این دو شهروند به دو حزب مخالف هم پیوستند. پسر وارد حزب بورژوازی شد و پدر به حزب صاحب منصفان پیوست. و هنگامی که به سال 1737 مردم اسلحه به دست گرفتند، من که در ژنو بودم پدر و پسر را دیدم که هر دو از یک خانه، مسلح بیرون آمدند تا یکی شان به شهرداری برود و دیگر به قرارگاه خود، با این اطمینان که دو ساعت بعد یکدیگر را خواهند دید و با خطر اینکه سر از تن یکدیگر جدا کنند روبرو خواهند شد. این منظره وحشتناک چنان تأثیری در من گذاشت که سوگند یاد کردم هرگز در هیچ جنگ داخلی شرکت نجویم، و اگر روزی حقوق شهروندی ام را بازیافتم هرگز از آزادی شخص خود یا از آزادی عقیده خود با سلاح دفاع نکنم. 

اعترافات - ژان ژاک روسو - ص 265 و 266

  • محمد صادق
  • دوشنبه ۲۵ دی ۹۶

اگر بخواهم تصویر بهار را بکشم

اگر بخواهم تصویر بهار را بکشم، باید در زمستان باشم، اگر بخواهم چشم اندازی زیبا را توصیف کنم باید در میان دیوارها محصور باشم، و صد بار گفته ام که اگر مرا در باستیل زندانی کنند، در آنجا آزادی را به تصویر در خواهم آورد.

اعترافات - ژان ژاک روسو - ص 213

  • محمد صادق
  • دوشنبه ۲۵ دی ۹۶

هیچ امید نداشتی که

ای ژان ژاک بدبخت، در آن لحظه جانکاه هیچ امید نداشتی که روزی آهنگ هایت در حضور پادشاه فرانسه و همه درباریانش زمزمه هایی حاکی از شگفتی و تحسین برانگیزد، و در همه لژهای پیرامونت دلرباترین زنان آهسته به یکدیگر بگویند: چه نواهای دلفریبی! چه موسیقی محسور کننده ای! همه این نغمه ها به دل می نشیند!

اعترافات - ژان ژاک روسو - ص 187

  • محمد صادق
  • دوشنبه ۲۵ دی ۹۶